محمدرضا پهلوی در خانواده‌ای غیرسلطنتی متولد شد. پدرش، رضاخان، یک افسر نظامی بود که بعدها به قدرت رسید و سلسله پهلوی را بنیان نهاد. محمدرضا در شش سالگی به ولیعهدی انتخاب شد و برای تحصیل به سوئیس فرستاده شد. پس از کناره‌گیری اجباری پدرش در سال ۱۳۲۰، او در ۲۲ سالگی به سلطنت رسید.

فهرست مطالب

  1. دوران کودکی و تأثیرات خانوادگی
  2. شخصیت، باورها و علایق شخصی
  3. روابط بین‌الملل و زندگی در تبعید
  4. تلاش برای مدرنیزاسیون و میراث مورد مناقشه

دوران کودکی و تأثیرات خانوادگی

تولد محمدرضا پهلوی در چهارم آبان‌ماه ۱۲۹۸ در خانه‌ای اجاره‌ای در محله دروازه قزوین تهران، نه در کاخ‌های سلطنتی، اتفاق افتاد. در زمان تولد او، پدرش رضاخان هنوز یک افسر نظامی (میرپنج) بود و حتی بنا بر برخی گزارش‌ها، در روز تولد پسرش در شمال کشور درگیر جنگ بود.

دوران کودکی محمدرضا با وجود رسیدن به مقام ولیعهدی در شش سالگی، چندان آسان نبود. روابط پرتنش بین پدر و مادرش (رضاشاه و تاج‌الملوک آیرملو) بر فضای خانواده سایه افکنده بود. او بیشتر زمان خود را با مادر و خواهرانش می‌گذراند.

  • تأثیر متضاد والدین: مادرش، زنی با باورهای مذهبی و خرافی قوی بود که به دعا، نظرقربانی و سعد و نحس اوقات اعتقاد داشت. در مقابل، رضاشاه که به سبک یک نظامی سرسخت رفتار می‌کرد، با این گونه باورها به شدت مخالف بود و معتقد بود این تفکر باعث ایجاد “سلوکی زنانه” و تضعیف روحیه در پسرش می‌شود. رضاشاه ابراز محبت آشکار به فرزندان را چندان برنمی‌تابید.
  • تحصیل در سوئیس: برای دور شدن از این فضای پرتنش خانگی و نیز برای تحصیل، محمدرضا در نوجوانی برای تحصیلات متوسطه به سوئیس فرستاده شد. این دوره از زندگی او که خارج از سایه مستقیم پدرش سپری شد، بدون شک تأثیرات خاص خود را بر شکل‌گیری شخصیت مستقل او داشت.

شخصیت، باورها و علایق شخصی

شخصیت محمدرضا پهلوی آمیزه‌ای پیچیده از تأثیرات دوران کودکی، فشار مقام پادشاهی و باورهای شخصی بود.

  • اعتقاد به “نظرکرده” بودن: یکی از جنبه‌های کمترشناخته شده شخصیت او، باور عمیق به حمایت غیبی و انتخاب شدن توسط خداوند برای رسالت پادشاهی بود. این باور ریشه در آموزه‌های مادرش داشت. او خود را “نظرکرده” می‌دانست و گمان می‌کرد از عالم غیب راهنمایی دریافت می‌کند.
  • علاقه به نویسندگی: برخلاف تصویر رایج از او به عنوان یک چهره صرفاً سیاسی و نظامی، محمدرضا پهلوی چهار کتاب درباره سرگذشت خود و ایران نوشت. این آثار نشان‌دهنده علاقه او به بازگویی روایت خود از تاریخ و تبیین دیدگاه‌هایش است.
  • رویای “تمدن بزرگ”: او آرمان بلندپروازانه‌ای با عنوان “تمدن بزرگ” در سر می‌پروراند که بر اساس آن، ایران می‌بایست با شتاب به سوی نوسازی صنعتی، نظامی و اجتماعی پیش برود و جایگاهی برتر در جهان پیدا کند. این رؤیا محرک بسیاری از برنامه‌های توسعه‌طلبانه او در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بود.

روابط بین‌الملل و زندگی در تبعید

  • پایان پادشاهی و ترک ایران: در واپسین روزهای حکومت، در پی افزایش ناآرامی‌ها، رهبران کنفرانس گوادلوپ به او پیشنهاد کردند ایران را ترک کند. سرانجام محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد. نقل است که گفت ترجیح می‌دهد کشور را ترک کند تا اینکه مردم خود را بکشد.
  • پناهندگی و درگذشت در مصر: او در تبعید، توسط انور سادات، رئیس‌جمهور مصر، پناهندگی سیاسی دریافت کرد و سرانجام در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۶۰ سالگی) در قاهره درگذشت. آرامگاه او در مسجد رفاعی قاهره قرار دارد.

تلاش برای مدرنیزاسیون و میراث مورد مناقشه

محمدرضا پهلوی مانند پدرش، مدرنسازی ایران را رسالت اصلی خود می‌دانست. برنامه‌های بلندپروازانه او تحت عنوان انقلاب سفید و سرمایه‌گذاری‌های کلان در صنعت، آموزش و ارتش، دستاوردهای اقتصادی و دگرگونی‌های اجتماعی چشمگیری به همراه آورد و ایران را به یکی از سریع‌ترین اقتصادهای در حال توسعه جهان تبدیل کرد.

با این حال، میراث او شدیداً دوگانه و مورد مناقشه است:

  • نقدها: منتقدان بر این باورند که او توسعه سیاسی و دموکراسی را فدای توسعه اقتصادی و ثبات اقتدارگرایانه کرد. ایجاد نظام تک‌حزبی در دهه ۱۳۵۰ و ناتوانی در پاسخگویی به خواسته‌های سیاسی جامعه شهری رو به رشد، از عوامل اصلی سقوط او دانسته می‌شود.
  • دفاعیات: حامیانش او را وطن‌پرستی عاشق ایران می‌دانند که رویای بازگرداندن عظمت باستانی کشور را در سر داشت. آنها معتقدند برنامه‌های توسعه‌ای او مسیری رو به جلو برای ایران ترسیم کرده بود که با انقلاب ۱۳۵۷ متوقف شد.

سرانجام، تصویر محمدرضا پهلوی در تاریخ معاصر ایران، تصویری است پیچیده از مدرنیزاسیون شتابان، آرمان‌گرایی بلندپروازانه، تنش میان سنت و تجدد، و در نهایت، فاصله گرفتن از بخش‌هایی از جامعه که به قیمت سقوط او تمام شد.